بسم الله الرحمن الرحیم
آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم.....
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی
موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم
شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا
خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و
جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ
گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری
تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد
عصبی
شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور
موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و
غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن
و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که
نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش
گذشتم
مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد
…
برچسب ها :
بسیج , طلیعه حکمت , 92 , بسیج دانشجویی , رهبر , بصیرت , مطهری , شهید , پیشنهاد , بصیرت مطهر , دانشجویی , تنگ , بصیرت حسینی , حسین بصیرت , بصیرت کر , ;HKHG , KANAL , کانال تلگرام , vote , rafsanjani , رهبر تنگ ,