عرفانهای نوظهور ، علل پیدایش و راههای برخورد
«عوامل پیدایش معنویت های نوظهور»
1. شیدایی فطری
همه انسانها فطرتی الاهی دارند که همواره آنها را به سوی خداوند فرامی خواند و این صدایی است که هیچ گاه خاموش نمی شود و نوری است که فروغ آن افول نمی کند و لاتبدیل لخلق الله . فطرت همان بعد ملکوتی و روحانی انسان است که در عالم الست و در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است. چنانکه عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) میپرسد: کدام فطرت است که آیه شریفه فطرة الله التی فطر الناس علیها از آن یاد کرده است؟ امام فرمود: اسلام است که وقتی خداوند از بشر بر توحید خویش پیمان میگرفت به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربکم. 1
ابن مسکان میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم گواهی گرفتن که در آیه و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم فأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی... آمده آیا دیدن حقیقی بوده است؟ فرمود: آری، اما مردم آن را از یاد بردهاند. ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند، و به زودی به یاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست میرفت هیچ کس نمیفهمید که خالق و روزی دهندهاش کیست. 2
فطرت لایهای از وجود انسان و شأنی از هستی اوست که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شکوه و کمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و سایر کمالات اسمائی و جلوههای صفات عالی الاهی است. از این جهت گرایشهایی از جان آدمی سر برکشیده و او را به سوی سرچشمة بیکران هستی و کمال هدایت میکند. با این سرمایة معنوی درونی و تکیه بر فطرت و دنبال کردن کششها و خواستهای فطری میتوان به اصل هستی و زیبایی و عشق و کمال رسید. کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند به خدا میرسد و فطرت هادی درونی و دعوت رسای خداست که از درون هر انسان برخاسته، او را به مقصد حقیقی و اصل خویش فرامیخواند. طبیعت انسان اما همین تن مادی است که بیشتر مردم خود را با آن اشتباه میگیرند و فراموش میکنند که در حقیقت روحاند و هویت اصیلشان منوط به فطرت و بعد ملکوتی وجودشان است.
اگر مردم فطرت الاهی خویش را در نظر نگیرند و مقتضیات آن را با مقتضیات طبیعت از هم باز نشناسند، از هدایتهای فطری محروم و در تمنیات طبیعی گرفتار میشوند.3 در این صورت فریفتة اموری خواهند شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنای فطرت نیست. البته هدایت فطری و دعوت الاهی که نور او در وجود ماست هیچ گاه خاموش نمیشود؛ ولی کسانی که از پس حجاب طبیعت آن را میشنوند و میبینند، از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده، از کژراهة تمناهای طبیعی برای تحقق خواستههای فطری میکوشند و خود فریبی معنوی از همین جا آغاز میشود. در این وضعیت انسان در پی خواستههای طبیعی میرود و میپندارد که حقیقت و معنویت را خواهد یافت. یا خواستهها مادی و عادی خود را معنویت و مصداق راستین نیاز فطری خویش میانگارد.
معنویتهای نو ظهور در راستای تمنای فطری انسان هستند ولی پاسخی مسخ شده به آن میدهند. فطرت شیفتة عاشق شدن و دل بستن است اما معنویتهای نوظهور نظیر اشو و کوئیلو عشقی هوسناک و شهوت آلود را پیشنهاد میکنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شکوه و جلال و تجربة هیبت و خشیت در برابر آن است اما مرلین منسون پاسخ آن را با کلیپها و موسیقی هول ناک بلک متال میدهد. ما شیدای پرستیدن هستیم ولی سایبابا خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی میکند.
2. بن بست فلسفة مدرن
از حدود چهارصد سال پیش در مغرب زمین اندیشهای پیدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ایده توانایی بشر در تأمین سعادت و بی نیازی از دین و تعالیم مقدس بود. انسان دورة رنسانس پنداشت که با سه شعار عقل ، طبیعت و پیشرفت میتواند بهشت موعود را در زمین بنا کند.4و فریاد استغنا از دین و معنویات و خداوند را در زمین طنین افکن سازد. اما با گذشت چند قرن و وضعیت فلاکت بار زمین در قرن بیستم و پس از دوجنگ ویران گر جهانی و آسیبهای گسترده محیط زیست به واسطة تکنولوژی و رشد دانش بشری در سه شعار عصر روشنگری تردید جدی پدید آمد، آیا عقل برای فهم هر آنچه که به سعادت بشر میانجامد کافی است؟ آیا طبیعت تنها حقیقت هستی است و جهانی فراتر از آن وجود ندارد؟ و آیا پیشرفت علمی و مادی میتواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجر شود؟
این تردیدها مرحلة نوینی را برای تمدن کنونی بشر ایجاد کرده که آن را دورة پست مدرن مینامند. در این دوران مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر درمان ناکامیها و جبران شکستهای خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات میجوید. شکست علم، تکنولوژی، اصالت عقل دنیا اندیش، طبیعت گرایی افراطی و نفی ماورا زمینه ساز رویش و پیدایش فرقههای نوظهور معنویت گرا بوده است. معنویتهای نوظهور میکوشند عالم غیب و فرا طبیعت را با راههایی مرموز و سحر آمیز و غیر عقلانی جستجو کنند. اکنکار مصداق بارز این نو نگرش به عالم است که با طرح ایدة سفر روح به عوالم بالا از طبیعت فرا رفته و با راههایی که پیشنهاد میکند عقل را با شیوههای دیگری جایگزین کرده است و میخواهد به جای پیشرفت در زمین، تعالی و عروج روح را به انسان معاصر پیشنهاد کند.5
3. بحرانهای روانی و اجتماعی
در دهههای آخر قرن بیستم بحرانهای روانی و اجتماعی به طور گسترده ای دامنگیر بشر شد. در این شرایط راهی جز بازگشت به معنویت و یاد خداوند وجود نداشت. کسانی مثل ویکتور فرانکل نشان دادند که با معنویات میتوان از شدت این بحرانها کاست و به سطوح قابل تحملی از رنج روانی رسید.6 معنویات میتوانستند فرصتی به بشر دهند که از مشکلات و تعارضاتی که زندگی امروزین برایشان به بار آورده بود، فاصله بگیرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهانی دیگر را تجربه کنند.
فشار شدید مدل زندگی مدرن و نیاز به فاصله گرفتن از آن عاملی برای روی آوری انسان معاصر به معنویات و جستجوی بینشی دیگر نسبت به خود، زندگی و هستی بود. که سرانجام به شکلگیری فرقههای رنگانگ و گوناگون معنویت گرا منجر شد.
معنویتهای نوظهور با ارائة مدیتیشنهای گوناگون دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد میکنند؛ ساعاتی که شخص میتواند در خود فرورود، از اندیشههای روز مره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، صور خداوند و صورتهای دیگر واقعیت! بیندیشد. اندیشههای کارلوس کاستاندا به وضوح انسان را از واقعیت به دنیای وهم میبرد و با این تز که باید صورت دیگر واقعیت را تجربه کرد به گیاهان توهمزا و مخدر رو میآورد.7
4. تمامیت خواهی حاکمیت در سیاست جهانی
در روزگار ما که کانونهای وابسته به سرمایه داری ترجیح میدهند انسانها به خود نیایند تا هوای عزت و شرافت بر دلشان بوزد، به انحراف طبیعت گرایانة بشر دامن زده، میکوشند تا راه طبیعت را بسان راه فطرت بیارایند و با هزاران فرقهای که به نام معنویت و عرفان ساخته و پرداختهاند انسان را به حیرت و رنجی مضاعف فروکشند و این ظلم مضاعف و پنهانی است که به لباس مکر و نیرنگ درآمده و زنجیر استضعاف و بردگی را در پوششی از حریر معنویت و اطلس عرفان به دست و پای انسان معاصر میآویزد.
در دهه 1960، جنبشهای دانشجویی تمام اروپا وآمریکا را فرا گرفت. در این جنبشها جوانانی که با ارزشهای سرمایه داری و نظام تمدن مدرن راضی نشده احساس سرخوردگی و ناکامی میکردند، دست به شورشهای خیابانی زدند، در گیرودار همین جنبشها بود که معنویتهای نوظهور جوانه زد، و مفاهیمی نظیر عشق، تجربه جهان نامرئی، شیطان، ماری جوانا، ال اس دی و غیره وارد فرهنگ جوانان غربی شد.8 در همان سالها مراکز تحقیقاتی نظیر مؤسسة تاویستاک در انگلستان و باشگاه پژوهشی روم9 توانستند گروهی همانند بیتلها را طراحی کنند که بعدها صدها نمونه از آن برای سرگرم کردن مردم جهان از گوشه کنار سربرآورد.
تمدن جدید در قرن بیستم وضعیت بسیار ناپایداری را تجربه کرد و طراحان تمدن و نیروهای سلطهگر آن تصمیم گرفتند که نقطة ضعف سلطهگری خود را که روی خرابههای معنویت و دین بنا شده بود، به نقطة قوت خود تبدیل کنند. پس به این نتیجه رسیدند که از معنویت در جهت ترمیم و تقویت استیلای خود بهرهبرداری کنند. برای دست یابی به این هدف، معنویت ویژگیهای بسیار مناسبی داشت.10 نخست اینکه ابزار جذابی بود که گویی اقبال عمومی هم با آن موافق میشد و دوم اینکه شامل موضوعاتی بود که تمام ابنای بشر در طول تاریخ و عرض جغرافیا به آن دلبستگی داشتند و میتوانست زمینهساز مقبولیت سلطهای فرافرهنگی و جهانی باشد.
این راهکار تازه ویژگی جالب سومی هم داشت و آن اینکه در قیاس با گذشتة معنویت ستیز تمدن غرب، تحول و تنوع رضایت بخشی را برای اهالی تمدن غرب ایجاد میکرد؛ از این رو به فکر طراحی جریانها و فرقههای معنویتگرایی افتادند که در گسترهای وسیع و تنوعی جذاب، مردم را برای مدت زیادی سرگرم سازد. پایههای اساسی تحکیم و تداوم سلطهگری این است که سلطهگران برنامههای مناسب و مؤثری را برای سرگرم سازی سلطهپذیران ترتیب دهند، به طوری که احساس کنند وضعیت سلطه، مطلوب، رضایتبخش و قابل تحمل است. اگر سلطهگران بتوانند احساس خوبی برای سلطهپذیران ایجاد کنند در حقیقت اقتدار خود را تثبیت و پایدار کردهاند.
5. تحقیقات تازه در علوم روان شناسی و فرا روانشناسی
در شاخههای مختلف روانشناسی به ویژه روانشناسی فیزیولوژیک پدیدههایی مثل مدیتیشن، ریلکسیشن، شادی و سایر مفاهیمی که معنویتهای نوظهور روی آن تأکید دارند، مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد علمی برای تأیید آنها پیدا شده است. محققان نظیر والتر ب. کانن و هربرتبنسن که به تحقیق روی این موضوعات پرداختهاند نشان میدهند که مدیتیشن آثار مثبتی در جسم و روان انسان دارد و مجموعه آنها را زیر عنوان عکسالعمل ریلاکسیشن معرفی کرده است. پیامدهای مطلوب مدیتیشن عبارت است از:
کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانی، کاهش تعداد حرکات تنفسی و سوختوساز سلولی و لاکتات (ضایعات سوخت و ساز سلولی) در خون، کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک و افزایش فعالیت پاراسمپاتیک و افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانی. و صدها تحقیق میدانی و آزمایشگاهی دیگر که همه و همه در صدد نشان دادن کاراییها و پیامدهای مثبت تمرینات، برنامهها و ارزشهای نظیر عشق، آرامش، تخیل مثبت و... هستند که معنویتهای نوظهور تعلیم میدهند.11
اما علوم فراروانشناسی که مطالعة پدیدههای فرا روانی مثل هیپنوتیزم، روشن بینی،هاله بینی، پیشگویی و... میپردازد و با تحقیقات سخت تجربی و ایجاد شرایط کنترل شده آزمایشگاهی به اثبات رسیده اند. دست یابی به نیروهای خارق العاده که در درون انسان نهفته و راههای فعال کردن آنها در معنویتهای نوظهور به طور چشم گیری وجود دارد و علوم فراروانشناسی پشتیبانی علمی و توجیح تجربی آنها را به عهده گرفته است.12 و به این ترتیب عامل شکل گیری و زمینه ساز ترویج جریانهای معنویت گرای نوپدید شده است. البته شایسته ذکر است که این تحقیقات با پشتیبانی کانونهای سرمایه داری صورت میگیرد و این عامل در حقیقت ذیل عامل سیاسی قابل بررسی و تحلیل است.
در این جا به یکی دیگر از زمینههای علمی توجیح گر معنویتهای نوظهور باید اشاره کنیم و آن مطالعات فیزیک نوین است. پس از نظریه کوآنتوم نگرش علم فیزیک به ماده و جهان تغییر کرد، تا پیش از آن جهان از ذرات ریز مادی تشکیل شده بود که تا جایی قابل تجزیه بودند و از آن پس به ذرات بنیادین میرسیدند. که دیگر قابل تجزیه نبود اما مشاهداتی که به طرح نظریه کوآنتوم انجامید و مشاهدات بعد از آن ذرات بنیادین را بی معنا کرد و جریانی از امواج انرژی را به جای آن معرفی کرد. از نگاه فیزیک نوین یا فیزیک بعد از کوآنتوم جهان سراسر انرژی است و هر چیزی از انرژی سیال و نیروی جاری در طبیعت ساخته شده، در حقیقت انرژی صورت و حالت دیگری از ماده است. هر چیز از ذرات ریز و سخت تشکیل نشده بلکه از بستههای انرژی تشکیل شده است.13 کسانی مثل لی هنگجی بنیان گذار فالون دافا و نیز وین دایر نویسنده مشهور به نظریات فیزک مدرن صریحاً استناد کرده و دیگران نیز از محتوا و نتایج آن استفاده کرده میکنند.14
«شاخصها و ویژگیهای معنویتهای نوظهور»
1. التیام موجهای روانی
انسان امروز در زندان تنهایی، گستگی پیوندها، فشارهای روانی، اضطرابها، افسردگیها و پوچی و بی معنایی گرفتار است. معنویتهای نوظهور صرفا برای حل این مشکلات به عرصة حیات بشری وارد شده است. اشو میکوشد تا به پیوندهای کوتاه مدت و نا پایدار که افسردگی و پوچی را بر روح و روان مستولی میکند، معنا دهد. او میگوید که عشق حقیقتا همین است نا پایدار و گذرا و هنگامی که میرود رفتنش را بپذیر، گل حقیقی میروید، شکوفه میدهد و میپژمرد، اما گل مصنوعی همیشه همانطور میماند. بگذارید عشق زنده باشد و اگر پژمرد سراغ شکوفه دیگری بروید که در حال رویش و زندگی است.15 کوئیلو نیز میگوید معشوق میرود و این عشق است که میماند مهم نیست با چه کسی خود عشق مهم است و به زندگی معنا میدهد.16
2. ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی
ناتوانی از ایجاد تحول و بسندگی به حداقل تغییرات خاموش در فرد از ویژگیهای این موج است. ماهاریشی ماهش بنیان گذار تی.ام. (مدتیشن متعالی) میگوید شمانمی توانید دیگران را تغییر دهید یا جهان را عوض کنید،17 اما میتوانید خود را تغییر دهید. پس موضع و دیدگاه خود را عوض کنید و بدیها را از نو نگاه کنید، زیبا ببینید، خوب بنگرید، همه چیز قابل تحمل و خواستنی میشود. همه تغییرات شگفت انگیز و تحول خلاقی که روی آن تأکید میشود چیزی جز تغییراتی در بینش و نگرش نیست. البته این مطلب تا جایی درست است ولی قدرت انسان در تغییر محیط را ندیده گرفته و انسان را عاجز میانگارد و ناتوان میسازد.
معنویتهای نوظهور در متن همین نظام تمدنی به کار میآید و راه دیگری را به انسان نشان نمی دهد. این معنویتها تنها افراد را برای تحمل همین وضع موجود زندگی آماده میکنند و سطح آمادگی او را برای زیستن در چارچوب تمدن کنونی با همه آسیبها و کژیها و کاستیهایش افزایش میدهند.
3. ستم پذیری
معنویتهای نوظهور مردم را سر به زیر و سیلی پذیر بارمی آورد و روحیة عزت و آزادگی را در قلبها میمیراند. این معنویتها میکوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرتهای حاکم گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها میآموزند و به عنوان یک ارزش اخلاقی و معنوی تعلیم میدهند. در فالون دافا اعتقاد براین است که هر کس که مورد ظلم واقع میشود، در حال تصفیة روحانی و جبران ظلمی است که در زندگی پیشین بر دیگری رواداشته است.18 کسی که به یاری مظلوم میرود در حقیقت تزکیه او را با مشکل مواجه ساخته است. در اندیشههای دالایی هر کسی بدی و ظلم میکند، خود بیش از همه از درون رنج میبرد و آزرده میشود19 در نتیجه نیازی نیست که با او مقابله شود. رنج درونی برایش کافی است و او را به حال خود باید گذاشت. با این استدلال او با اعدام جنایتکار پلیدی همانند صدام مخالفت میکند. و با چشم فروبستن بر ظلمهای دردناک اشغالگران قدس، به آن سرزمین سفر کرده با آنها دست دوستی میدهد.
4. اسراف میراث معنوی انسان
در معنویات صحبت از شادی، معنا، زندگی، عشق، خدا، آرامش، روح و... است اما هیچ کدام به معنای حقیقی و عظیمی که دارند نمی رسند. این معانی سحطی و حد اقلی که معنویتهای نوظهور ارائه میدهند، به راستی اسراف در میراث معنوی بشر است. عشقی که پائولو کوئیلیو معرفی میکنند و در توضیح آن به شرح فرازهایی از رسالة پولس قدیس میپردازد20 عشق مقدسی که در مسحیت مطرح بوده نیست. عشقی پاک مسیحی که حتی در روابط مقدس زناشویی نیز به افراط رفته و آن را ممنوع میداند، کجا و عشق روسپی گرایانة کوئیلیو در رمانهای ورونیکا و زهیر کجا؟ سرور عرفان کجا و سرخوشی دالایی لاما کجا؟ نفس مطمئنة قرآن کجا و ریلکسیشن ماهاریشی کجا؟ عشق مقدس الذین آمنوا اشد حبا لله کجا و عشق مبتذل اشو کجا؟
از دالایی لاما، رهبر بوداییان تبت، میپرسند بزرگ ترین آرزوی شما چیست؟ پاسخ میدهد، خوراکی خوب و خوابی خوش.21 این سخن او برای این است که آرامش و شادی در بی آرزویی است. و بیآرزویی او به از دست دادن همت بلند منجر شده است. و نتوانسته وارستگی را با بلند همتی جمع کند. به راستی اگر گوهرهای گرانبهای معنوی بشر این طور تباه شود و در بین مردم این گونه مسخ شده جابیفتد، چگونه میتوان دوباره آنها را به انسان باز گرداند.
5. پلورالیسم مخاطب گرایانه
اکنکار، فالون دافا، تی.ام کارها، همه و همه خود را فرار از ادیان و جامع آنها معرفی میکنند، ما اک مسیحی، اک یهودی، اک بودایی و اک مسلمان داریم. فرقة رام الله در ایران در مورد حضرت مسیح میگوید: مسیح به معراج رفت ولی عیسا به صلیب کشیده شد و در توجیه این سخن نغز میگوید: مخاطبان من هم مسلماناند و هم مسیحی و من باید به گونه ای سخن بگویم که همه را جذب کنم.
افرادی نظیر اشو و کوئیلیو از کتب عرفانی اسلامی حتی قرآن، از عهد جدید و عهد عتیق از تائوته چینگ کتاب مقدس تائوئیستها از متون مقدس بودایی و غیره استفاده میکنند. معنویتهای نوظهور در صدد ایجاد دینی جهانیاند و از این رهگذر در ایجاد ابرفرهنگ جهانی برای تکمیل پروژة جهانیسازی نظام سلطه نقش جدی ایفا میکنند. در معنویتهای نوظهور حقیقت مهم نیست، بلکه کارآیی مهم است و در این صورت اهمیت ندارد که کدام دین و آیین معنوی کاملتر و درستتر است، بلکه هر کدام که تو را آرام میکند میتواند دین تو باشد. دالایی لاما میگوید ممکن است کسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انکار خدا هر کدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب کنند.22
«شاکله اصلی»
ماهیت و شاکله نو معنویت گرایی و عرفان های نوظهور بر پایه سه عنصر اساسی مترتب است که عبارتند از:
1) عدم اعتقاد به خداوند یکتا.
2) فاقد شریعت وحیانی و آسمانی.
3) عدم اعتقاد به قیامت و جهان دیگر.
راه مقابله با عرفان های کاذب
در مقابل رواج عرفان های کاذب ما دو راه در پیش داریم.
1- تبیین عرفان اسلامی و سازماندهی معنویت توحیدی به گونه ای که بتواند در خود انسان های اهل معنویت و موحد تربیت کند و عملیاتی و دارای آثاری باشد که انسان ها در خویش بیابند و کمال و سعادت خود را حس کنند. عرفان اسلامی به انسان می آموزد که شما با استفاده از قدرت الهی و رابطه عمیق و خالص با خداوند به هر چه بخواهید می رسید و تمام استعدادتان به عنوان خلیفه خدا در روی زمین, شکوفا می شود.
2- نقد عرفان های کاذب و تبیین دروغین بودن معنویت ساخته و پرداخته دنیای مدرن مادی و اینکه هرگز اینگونه معنویت راه به جایی نمی برد و توان راهبری انسان به سوی خدا و سعادت جاودان را ندارد و بلکه چیزی جز گمراهی نیست.
------------------
منابع جهت مطالعه بیشتر :
1- در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب/ احمد حسین شریفی/ناشر صهبای یقین.
2- جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور/ حمید رضا مظاهری سیف/ ناشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
3- در جستجوی عرفان اسلامی/ آیت الله محمد تقی مصباح یزدی/ موسسه ی آموزش و پژوهشی امام خمینی(ره).
4. آفتاب و سایه ها- محمد تقی فعالی.
5. سیری در آفاق ، زندگی ایت الله بهاء الدینی - حیدری کاشانی.
6. سایت معنویت نوین.
----------------------------
پینوشتها:
1. کافی، ج2، ص12.
2. تفسیر قمی، ج1، ص248.
3. آیت الله شاهابادی. رشحات البحار، 1360- ص6.
4. لوسی گلدمن، فلسفه روشنگری، ترجمه شیوا کاویانی، مقدمه مترجم ص 19 تا 21 .
5. پائول توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار، مترجم: هوشنگ اهرپور، ص15.
6. نک. ویکتور فرانکل، انسان در جستجوی معنا.
7. حمید رضا مظاهری سیف، عرفان سرخ پوستی، مجله پگاه شماره 218.
8. اشپیل فوگل؛ تمدن مغرب زمین، ج 2، ترجمه محمدحسین آریا.
9. کمیته 300 کانون توطئههای جهانی، جان کولمن، ترجمه یحیی شمس.
10. جان کولمن، کمیتة 300 کانون توطئة جهانی،. حمید رضا مظاهری سیف، تحلیل شاخصهای استکبار آمریکایی ماهنامة رواق اندیشه شمارة 35 ـ آبان 83. مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
11. نک: هویت، جیمز: ریلا کسیشن و مدیتیشن ، ترجمه رضا جمالیان.
12. نک: لیاواتسن، فوق طبیعت، ترجمه شهریار بحرانی و احمد ارزمند.
13. نک: فریتیوف کاپرا، تایوی فیزیک. مترجم: حبیب الله دادفرما.
14. لی هنگجی، شوآن فالون. منتشر نشده. و وین دایر، خود مقدس شما.
.15 اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلی براتی، ص96و 238 و 122.
16. کنار رود پیدار نشستم و گریستم، ترجمة آرش حجازی.
17. هرولد بلوم فیلد. تی. ام دانش هوشیاری خلاق مترجم: بهزاد فرخ سیف.
18. شوآن فالون ص 412.
19. دالایی لاما . کتاب کوچک ژرف اندیشی. مترجم: مهرداد انتظاری.ص90. نیز هنر شاد زیستن ص49.
20. عطیهی برتر، ترجمة آیش حجازی.
21. دالایی لاما. زندگی در راهی بهتر. ترجمه فرامرز جواهری نیا.
22. دالایی لاما. کتاب بیداری. مترجم میترا کیوان مهر. ص7و9و 15.
23. حمیدرضا مظاهری سیف، نقد عرفان پست مدرن، فصلنامه کتاب نقد شماره 35.